محمدحسینمحمدحسین، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره

محمدحسين قنــدعســـل مــــــــــــــــن

ساندویچ خوردن وروجک شیطون من

قربونت برم من که عاشق ساندویچی خیلی خوشمزه هم میخوری و اجازه نمیدی من دست به ساندویچت بزنم و خودت به تنهایی میخوای یه ساندویچ بزرگ رو بخوری فدات بشم من عشقم                     ...
6 فروردين 1394

کمک کردن عشق مامانی در کارهای منزل

عشق مامان خیلی تو کارای خونه بهم کمک میکنه هر وقت که جارو برقی رو میارم که خونه رو جارو کنم فوری میایی و از دست من میگیری و خودت مشغول جارو زدن میشی ولی چون دسته جاروبرقی سنگینه زود خسته میشی و میندازی و میری دورت بگردم پسرکم که به مامان تو کارای خونه کمک میکنی             خوشگل مامان از اینکه تو کارای خونه بهم کمک میکنی           ...
6 فروردين 1394

رفتن به پارک

عزیز مامانی رو بردیم گردش یکم تاب و سرسره الاکلنگ بازی کردی و کلی   کیف کرد بچه هایی که اونجا بازی میکردن حس شیطنت رو درونت شکوفا کردن کلی بازی کردی باهاشون موقع   اومدن به خونه خیلی گریه کردی نمیتونستی دل بکنی ازشون فدات بشم من که اینقد بچه ها رو دوست داری عزیز دلم                   كنار تو انگار جهان منو رعايت ميكنه...براى آرامش همين حضور كفايت ميكنه...حضور تو مسبب   نفيس ترين خاطره هاس...روزى كه بى تو سر بشه براى من بى محتواس     ...
6 فروردين 1394
1